البته که ماجرای فتح خیبر و کندن در قلعه به دست مبارک حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام واقعیت داشته و به اسناد تاریخی بسیار متواتر و مستند میباشد.
منطقهی خیبر در دویست و پنجاه کیلومتری شمال مدینه در راه تبوک و شام واقع شده است. این دشت سرسبز از دیر باز مسکن گروهی از یهودیان بوده که خود را از نسل رکاب می دانستند (تورات، سفر ملوک، فصل نوزدهم، آیه 15) و می گفتند: بازماندگان جندب (یونادب - junadeb) پسر رکاب میباشند که پس از قتل عامی که در اورشلیم واقع شد، به منطقهی خیبر کوچ کردند.
خیبر نیز کلمهای در زبان عبری (خبر - kheber) به معنای طایفه و جماعت یا قلعه و پادگان میباشد. لغت نویسان عرب آن را عالم به احکام خدا یا کشاورز … معنی کرده اند (تاریخ العرب قبل الاسلام، دکتر جواد علی، 6/159، 1376 ق)
فتح خیبر به دستور خداوند متعال و بدون لشکر کشی و توسط پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) صورت پذیرفت و به همین دلیل خداوند کریم برای هیچ یک از مسلمانان سهمی در سرزمینها (از جمله فدک که اهالیاش با خیبریها برای مقابله با اسلام متحد شده بودند ولی پس از فتح خیبر بدون مبارزه تسلیم شدند) و نیز غنائم آن قایل نگردید. لذا قطعیترین و اصیلترین سند در این مورد، کلام وحی است که میفرماید:
«وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ * ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ» (الحشر – 6 و 7)
ترجمه: و آن چه را خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مىسازد و خدا بر هر چيز توانا است! * آن چه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است.
احادیث و اسناد تاریخی راجع به عملیات فتح خیبر و نیز از جا کندن درب خیبر و سپر ساختن آن توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز متواتر است که ذیلاً فقط به چند نمونهی آن اشاره میشود:
الف - ابن اسحاق سیره نویس و مورخ قدیم اسلام حدیث ذیل را از «سلمة بن عمر و الاکوع» صحابی رسول الله (ص) روایت کرده است:
«پیغمبر رایت (پرچم) خویش را به ابوبکر صدیق داد و او را به یکی از قلاع خیبر فرستاد. او برفت و منتهای کوشش را به کار برد اما توفیقی به دست نیاورد و فتح ناکرده بازگشت. روز دیگر عمر بن الخطاب را فرستاد. او هم برفت و جهد بسیار کرد اما کاری از پیش نبرد و برگشت. آن گاه رسول الله (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله یفتح الله علی یدیه لیس بفرار»، ترجمه: «همانا فردا این رایت را به مردی خواهم داد که خدای و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او هم او را دوست دارند. خدا خیبر را به دست او می گشاید. او هرگز نمی گریزد» پس علی رضوان الله علیه را بخواند … و به او فرمود: «خذ هذه الرایة فامض بها حتی یفتح الله علیک - این رایت را بگیر و آن را با خود ببر تا خدای خیبر را بر تو بگشاید». علی با آن رایت از نزد رسول الله (ص) بیرون آمد. به سرعت می دوید و نفس می زد. ما هم در پی او رفتیم. تا این که رایت خود را در زیر دیوار قلعه بر کومهای از سنگ نشاند. جهودی از فراز قلعه سر برآورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: علی بن ابی طالب، جهود گفت: «علوتم و ما انزل علی موسی - سوگند به کتابی که بر موسی نازل شده غلبه کردید». سلمه گوید: علی از آن جنگ برنگشت تا خدا خیبر را به دست او نگشود .
ب - قتیبة بن سعید از یعقوب بن عبدالرحمن زهری از ابو حازم و او از سهل بن سعد ساعدی حدیث رایت را چنین آورده است:
«در روز خیبر پیغمبر فرمود: این رایت را فردا، به مردی خواهم داد که خدای این دژ را به دست او می گشاید. او خدای و رسول او را دوست دارد و خدای و رسول او هم او را دوست دارند. چون بامداد روز دیگر شد مردم نزد پیغمبر گرد آمدند. همه امیدوار دریافت رایت بودند. آن حضرت فرمود: علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند: یا رسول الله او از درد چشم رنج می برد. فرمود کسی را دنبالش بفرستید. پس علی (ع) را نزد پیغمبر آوردند . رشحهای از بزاق خود در چشمانش چکاند و برای او دعا کرد. علی در دم از آن درد شفا یافت به طوری که گویی دردی نداشته است. پس رایت را بدو داد. علی گفت: ای رسول خدا آیا باید آن قدر با آنها بجنگم که مثل ما شوند؟ فرمود: راه بیفت و تا پای قلعه پیش برو. آن گاه آنان را به اسلام دعوت کن و آن چه را از سوی خدا بر ایشان واجب است به همه خبر بده. زیرا اگر خدای تنها یک نفر را به وسیله تو به راه راست هدایت کند برای تو از آن سودمندتر است که شتران سرخ مو داشته باشی» این حدیث را سیوطی در تاریخ الخلفاء علی بن سلطان قاری در مرقاة المفاتیح (5/566)، حافظ گنجی در کفایة الطالب، موفق خوارزمی در المناقب، ابن سعد در طبقات (2 ق 1/80)، خطیب در تاریخ بغداد (8/5) و عموم محدثین شیعی و سنی با الفاظ مختلف روایت کردهاند.
ج - امام فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیه «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجباً» (کهف، 9) آورده است که «هر کس بر احوال غیب وقوف بیشتر داشته باشد قلبی قوی تر و اعصابی محکمتر و مسلطتر دارد. از این روست که علی بن ابی طالب (ع) می فرماید: «والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل قلعتها بقوة ملکوتیه» یعنی به خدا سوگند که در خیبر را با نیروی بدنی نکندم بلکه آن را با نیروی ملکوتی و الهی از جای در آوردم (فضائل الخمسة، 2/325).
حدیث «رایت» یا همان فتح خیبر و کندن درب آن به دست امیرالمؤمنین (ع) به صورتهای متفاوت توسط دیگران نیز نقل و مستند شده است که از جمله است:
عمر بن الخطاب خلیفه دوم و صحابی معروف (م 23 ق) (الاعلام زرکلی، 5/203 و غالب کتب حدیث در تاریخ)، عایشه ام المؤمنین و دختر ابوبکر (م 58 ق) (الاصابه، کتاب النساء، 701، طبقات ابن سعد، 8/39)، بریده بن الحصیب اسلمی (م 63 ق).
ملاحظه: به رغم آن که اسناد شیعه بسیار معتبرتر میباشد، در این مقوله فقط به ذکر احادیث و آن هم به سند اهل سنت اکتفا شد که جای هیچ شک و شبههای باقی نماند.
محمدتقی مطهری؛ برادر استاد: من مسئول خرج بودم. یک وعده ناهار ما سه ریال می شد. اغلب نان و ماست یا حلوا ارده و پنیر و مانند اینها غذایمان بود. گاهی دو سیر گوشت می گرفتم و بار می گذاشتم و به جلسه درس می رفتم و برمی گشتم و نخود و لوبیا می ریختم و باز به جلسه درس می رفتم و برمی گشتم سیب زمینی و پیاز می-ریختم. گاهی هم یادم می رفت و می سوخت و یا مثلاً آبگوشت بدون نخود و لوبیا می خوردیم. گاهی برنج ساده با چهار مثقال روغن حیوانی می پختیم و خورش ما نانی بود که در سینی زیر برنج می گذاشتیم. یک روز به برادرم گفتم: هیچ پولی نداریم. همین جا بنشین تا من بروم و برگردم.
من جلوی بالکن مدرسۀ فیضیه ایستاده بودم و می دیدم که مرحوم میرزا جواد آقا خندق آبادی سرش پایین است و دور حوض می چرخد. حدود سه ربع ساعت بعد، برادرم آمد. ده تومان پول قرض کرده بود. گفت: برو چیزی بخر و بیاور بخوریم. گفتم: مثل اینکه میرزا جواد آقا به درد ما دچار است. از وقتی شما رفتید، او همین طور دارد دور حوض می چرخد. ایشان دوید و رفت پایین و یک تومان به میرزا جواد آقا داد.
من پانزده شانزده سالم بود. یک شب نان گیرمان نیامد. ایشان دو سه ریال داد و یک چهارم نان سنگک و یک سیخ کباب برای من که بچه بودم، گرفت و خودش انار خورد.
وقتی در قم تحصیل می کردیم. من هیچ وقت عبای نو بر دوش ایشان ندیدم. تمام عباهایش پاره بود. می گفت: نشسته بودیم و با چند نفر صحبت عبا و قیطان دوزی بود که چطور قیطان را روی آستین ها و پایین عبا می دوزند. یک نفر گفت: بیا، مثل این. به عبای من نگاه کرد، دید تکه تکه است و اصلاً قیطان ندارد. گفت: آخر این را چطور پوشیده ای؟ آن روز من خجالت کشیدم.
برای من یک کت خریده بود. زمستان بود و بچۀ خادم مدرسه لخت بود و می لرزید. من کت را به او دادم. برادرم گفت: چرا این کار را کردی؟ گفتم: آخر او هم لخت بود. نتوانست برای من چیزی بخرد، یک بلوز نازک ارزان برایم تهیه کرد.
مصلح بیدار، ج 1، ص 77،78.
آیت الله منتظری: من در سال 62-1361 هجری قمری به قم آمدم و با آقای مطهری آشنا شدم … من با آقای مطهری مباحثه می کردم. بعد رفاقتمان کم کم به حدی رسید که حدود یازده سال که با هم در قم بودیم، غیر از آنکه هم مباحثه بودیم زندگیمان هم یکی بود. هرچه داشتیم با هم می خوردیم. اهل حساب و کتاب نبودیم، دست توی جیب هم میکردیم، البته هر دو هم چیزی نداشتیم. آن موقع اوضاع اقتصادی طلاب خیلی خیلی بد بود؛ وقتی که آیت الله بروجردی به قم آمده بودند، اوضاع طلاب البته بهتر شده بود… یادم می آید روزی تا نزدیکی های ظهر با ایشان مباحثه کردیم، ایشان گفت: پولی که نداریم چیزی بخریم و بخوریم و گرسنه هم هستیم؛ ببین می-توانی پولی از کسی قرض بگیری. من آمدم یک دوری تا مسجد امام زدم و برگشتم و چیزی پیدا نکردم… خلاصه اوضاع اقتصادی خیلی بد بود. ولی معذلک هم من، هم ایشان، خیلی به درس و بحث علاقه داشتیم و کسر امور مالی، ما را از کاری که داشتیم باز نمی داشت.
مصلح بیدار، ج 1، ص 44،45.
استاد شهید مطهری در تعریف وظایف اصلی حوزه¬های علمیه معتقدند: «منظور از وظائف اصلى مجموع امورى است كه ايده آل و كمال مطلوب در حوزه¬هاى علميه محسوب مى¬شود، كه اگر اين حوزه¬ها در صدد بر آمدند و امكانش را تحصيل كردند همه آنها را بايد انجام دهند». این وظایف را در 26 مورد خلاصه کرده¬اند، که عبارتند از:
1. احياء همه علومى كه هم اكنون جزء علوم اسلامى محسوب مى¬شود: از تفسير، حديث، درايه، رجال، فقه، اصول، ادبيات، تاريخ اسلام، تاريخ ملت¬هاى مسلمان، كلام اسلامى، فلسفه اسلامى، عرفان اسلامى، اخلاق اسلامى، منطق اسلامى، با توجه به سير تحولى و تاريخى آنها و مشخص ساختن نقش شخصيت¬هایى كه در پيشبرد اين علوم مؤثر بوده¬اند يعنى علاوه بر اينكه خود اين علوم مشمول احيا و اصلاح و آرايش و پيرايش قرار مى-گيرند، تاريخ تحول اين علوم نيز دقيقا مشخص مى¬شود.
2. حفظ و نگهدارى و نگهبانى مواريث فرهنگى اسلامى، اعمّ از علمى و فنى از طريق فهرست كردن و گردآوردن در حد امكان.
3. برقرارى رابطه علمى با همه مراكز علمى اسلامى در كشورهاى عربى، آفريقائى، آسيایى، اروپایى و اطلاع از فعاليت¬هاى اسلامى در آن مراكز.
4. تقويت و ترويج زبان عربى در حد مكالمه كامل و استفاده وافى از هر نوع كتاب عربى به زبان معاصر .
5. آشنائى هر فرد لااقل با يك زبان خارجى در حد استفاده از كتابها و سخنراني¬ها .
6. ادبيات فارسى در جنبه¬هاى ارتباط با فرهنگ اسلامى و شناختن زبان فارسى به عنوان زبان دوم اسلامى.
7. آشنائى با علوم انسانى جديد از قبيل روان¬شناسى، جامعه شناسى، جغرافى جهانى، تاريخ جهانى، در حد بيگانه نبودن.
8. اطلاع بر فلسفه اخلاق، تعليم و تعلم، مكاتب اخلاقى گوناگون قديم و جديد و مقايسه با اخلاق اسلامى در حد اجتهاد و تخصص.
9. اطلاع بر فلسفه تاريخ و تعليم مكاتب مختلف اين فلسفه و روشن ساختن فلسفه تاريخ از نظر قرآن، در حد اجتهاد و تخصص.
10. اطلاع بر مكاتب و سيستم¬هاى اقتصادى جهان و تعليم و تعلم آن مكاتب و روشن ساختن اصول اقتصاد اسلامى، در حد تخصص و اجتهاد.
11. شناخت ماهيت تمدن و فرهنگ اسلامى، توأم با مقايسه با همه تمدن¬ها و فرهنگ¬هاى ديگر و روشن ساختن اصالت آن و مميزات آن و معرفى روح اين فرهنگ.
12. تاريخ اديان در حد آشنایى و بيگانه نبودن و احيانا در حد تخصص و اجتهاد.
13. تعليم مكتب¬هاى رایج الحادى معاصر به صورت بسيار دقيق از قبيل ماركسيسم، اگزيستانسياليسم، نهليسم و غيره و نقد آنها با موازين اسلامى.
14. تعليم مكاتب حقوقى قديم و معاصر و مقايسه با حقوق¬اسلامى به عنوان حقوق تطبيقى.
15. فلسفه تطبيقى بر اساس تعليم زنده¬ترين مكاتب فلسفى معاصر و مقايسه با فلسفه اسلامى.
16. منطق تطبيقى بر اساس تعليم روش¬هاى منطقى جديد، بخصوص منطق سمبوليك و مقايسه با منطق اسلامى .
17. سيره نبوى و سيره ائمه اطهار عليهم السلام به صورت تحليلى و تفسيرى.
18. مسائل قرآنى شامل تاريخ نزول آيات و سور، اعجاز قرآن، محكم و متشابه قرآن، ناسخ و منسوخ قرآن، معارف قرآن و غيره.
19. نقش اساسى شيعه در علوم و فرهنگ اسلامى.
20. تاريخ جهادهاى علمى و اخلاقى و اجتماعى شيعه.
21. بحث¬هاى مربوط به امامت، خصوصا با توجه به انحرافات جديد.
22. اثبات امامت به طور عام و امامت هر يك از ائمه به نحو خاص (جزء كلام است).
23. مسائل مربوط به وحى و نبوت و اثبات علمى بودن وحى (جزء كلام است).
24. مسائل مربوط به معاد (مندرح در كلام است).
25. مسائل مربوط به توحيد (مندرج در كلام است).
26. رشته¬اى شدن و تخصصى شدن به علوم و ادبى، تاريخى، اصول دينى، فروع دينى و غيره .
مطهری، مرتضی؛«پيرامون جمهورى اسلامى»، ج1،ص34-37
نور چشم عزیزم، دختر گرامیم… خانم مطهری
سلام و سعادت تورا از خداوند متعال همواره مسئلت داشته و دارم.
فرزند عزیزم می گویند:
مرد خردمند هنر پیشه را / عمر دوبایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن/ با دگری تجربه بردن به کار
ولی بعضی افراد آن چنان زیرک و باهوش اند که گویی دو بار به دنیا آمده اند و این بار دوم است و بعضی افراد چنان اند که با چند بار به دنیا آمدن هم تجربه نمی آموزند و من امیدوارم و از خداوند متعال مسئلت دارم که تو و سایر فرزندانم از گروه اول باشید.
دختر عزیزم خداوند متعال می فرماید لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید یعنی اگر نعمتی که به شما دادم قدر دانستید و حق شناسی کردید بر نعمات خودم بر شما می افزایم و اگر دچار طغیان و سرکشی و کفران شدید، نقمت جانشین نعمت می کنم. امید و آرزوی من این است که همه فرزندانم قدردان نعمتها و تفضلات الهی باشند تا روز به روز خداوند بر تفضلات خود و نعمات خود بیفزاید.
مرتضی مطهّری
پنجم مهر ماه 1356
http://www.motahari.ir/fa/content/2849
<< 1 ... 29 30 31 ...32 ...33 34 35 ...36 ...37 38 39 ... 75 >>