« سخن دوستدانستنی های بسیار جالب در مورد کوکا کولا »

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از شهید مهدی باکری

 روز عقد کنانشان مرتب وتمیز لباس پوشید، لباس سپاه. فقط پوتین هایش کمی خاکی بود .معمولا لباس نو تنش نمی کرد ؛اما همیشه تمیزومرتب بود . یک پارچه سفید هم می انداخت  گردنش .یکبار پرسیدم : «این چیه؟» گفت:« نمی خواهم یقه لباسم کثیف شود.» هدیه های عروسی شان را که جمع کردند بردند مغازه ای که لوازم منزل می فروخت .همه را دادند وده پانزده تا کلمن برای جبهه گرفتند…  

 برگرفته از کتاب:مجمو عه خاطرات شهید باکری
 با کوشش: طلبه سکینه کریمپور


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 3 اردیبهشت 1392


فرم در حال بارگذاری ...

بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      
جمعی از طلاب خواهر شهرستان شهربابکیم که به امید خدا در پی انجام وظیفه ایم. یا حق
جستجو
وصیت شهدا
حدیث موضوعی
دانشنامه عاشورا
زیارت عاشورا
من کالای ایرانی میخرم
 
مداحی های محرم